دوست محترم و برادر مكرّم: آقاي دكتر … كه از أصدقاء و اخوان ديرين ما هستند،در روز سه شنبه ٢٢ جمادي الاولي يكهزار و چهارصد و سه كه به مشهد مقدّس مشرّف شده بودند داستان جالبي را از همشيره خود نقل كردند كه ما در اينجا ثبت ميكنيم.
همشيره ايشان خانم دكتر … كه داراي درجه دكتري در بيماريهاي عمومي و زنان است و مدت مديدي با شوهر خود آقاي دكتر … كه دندان پزشك است در شهر كرمان به معالجه و طبابت اشتغال داشتهاند.
اين خانم دكتر كه در بيمارستان نيز كار ميكرد وقتي مواجه شد با يك زن حامله كه فقير بود و چندين كودك خردسال داشت و اين مريض مبتلا بود به بيماري مسموميّت حاملگي كه بسيار خطرناك بوده و به ندرت معالجه ميشود.
اطبّاء آن بيمارستان و از جمله همين خانم دكتر آنچه ميدانستند و ميتوانستند در روي اين بيمار انجام دادند، به هيچوجه مؤثّر واقع نشد مريض در روي تخت افتاده، در يك دست سورنگ قند، و در دست ديگر سورنگ تزريق خون بود، تا كم كم بيمار در آستانه مرگ رفت و تمام علائم مرگ در او مشهود شد و ديگر همه اطباء كار او را تمام شده يافتند و دستور دادند كه سورنگ قند وسورنگ خون را بردارند.
ادامه در مکتب وحی
شفا دادن حضرت رضا عليه السّلام زن حامله در آستان مرگ را |