علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی یکی از بزرگترین عرفای شیعه در قرن بیستم است. ایشان در شهر تهران متولد شدند و تحصیلات خود را در حوزه علمیه قم و نجف به پایان رساندند.
علامه طهرانی از محضر بزرگانی چون علامه سید محمد حسین طباطبایی، آیت الله العظمی بروجردی و مرحوم شیخ جواد انصاری بهره بردند و در علوم فقه، اصول، کلام، فلسفه و عرفان تبحر داشتند.
از ایشان تفاسیر و مبانی عرفانی متعددی بر جای مانده است که یکی از این موارد، تفسیر فقراتی از دعای یومیه ماه رجب (یَا مَن یُعطِی مَن سَألَه یا مَن یُعطِی مَن لَم یَسألْه …) است. در این تفسیر که در جلسه 19 شرح دعای ابو حمزه از علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی عنوان شده است، آمده که:
یَا مَن یُعطِی مَن سَألَه، یا مَن یُعطِی مَن لَم یَسأَلْه و مَن لَم یَعْرِفْه تَحَنُّنًا مِنه و رَحمَة.
«ای خدایی که تو عنایت میکنی، عطا میکنی و به آن کسانی که از تو سؤال میکنند، درخواست میکنند؛ و عطا میکنی و إفاضه میکنی بر آن کسانی که از تو سؤال نمیکنند، بلکه آن کسانی که اصلاً تو را نمیشناسند، معرفت به تو ندارند. »
«تَحَنُّنًا» أی: تَلَطُّفًا مِنکَ و رحمةً مِنک، آن رحمت واسعه و لطف عامّه؛ لذا إفاضۀ رحمتت را انحصار نمیدهی به آن افرادی که تو را میشناسند و از تو درخواست میکنند! فیض عمیم و رحمت شامل خود را بر تمام موجودات، اعمّ از مؤمن و کافر و عابد و فاسق و سائل و طالب و غیر سائل و طالب، إفاضه میکنی.
خُب این موجوداتی که به وجود آمدند، بالأخره در اصل وجود که اینها از پروردگار تقاضایی که نکردند؛ موجودی که اصلاً نیست، چهقسم تقاضا کند که خدایا مرا وجود بده! چیزی باید باشد و بعد تقاضا کند؛ وجود در مرتبۀ اوّل، و سؤال و تقاضا در مرحلۀ دوّم است دیگر! کانَ، کانَی ناقصه است اینجا؛ کانَی تامّه اصلالوجود است. کان زیدٌ، أی: وُجِدَ؛ امّا کان زیدٌ سائلاً، این سؤال هلیّة مرکَّبه است نه از هلیّة بسیطه! و لذا حتماً بعد از وجود است؛ وجود باید باشد و سؤال از عوارض وجود است. بنابراین آن موجوداتی که نبودند و به لطف پروردگار به وجود آمدند، کجا در اینجا سؤال میتوانستند بکنند؟! نیست تا اینکه سؤال کند!
خُب این موجوداتی که به وجود آمدند، بالأخره در اصل وجود که اینها از پروردگار تقاضایی که نکردند؛ موجودی که اصلاً نیست، چهقسم تقاضا کند که خدایا مرا وجود بده! چیزی باید باشد و بعد تقاضا کند؛ وجود در مرتبۀ اوّل، و سؤال و تقاضا در مرحلۀ دوّم است دیگر! کانَ، کانَی ناقصه است اینجا؛ کانَی تامّه اصلالوجود است. کان زیدٌ، أی: وُجِدَ؛ امّا کان زیدٌ سائلاً، این سؤال هلیّة مرکَّبه است نه از هلیّة بسیطه! و لذا حتماً بعد از وجود است؛ وجود باید باشد و سؤال از عوارض وجود است. بنابراین آن موجوداتی که نبودند و به لطف پروردگار به وجود آمدند، کجا در اینجا سؤال میتوانستند بکنند؟! نیست تا اینکه سؤال کند!
پس آن خدایی که از کَتمِ عدم، یعنی از آن محلّ سرّ و پنهانی، به إرادۀ خود عدم را شکافت و موجودات را به وجود آورد بدون هیچ استنقاذی، طلبی، سؤالی، چگونه خداوند محروم میکند کسانی را که به وجود آورده و حالا سؤال میکنند؟! خُب اینها که ناقصتر از آن موجوداتی که معدوم هستند که نیست.